احکام تأسیسی یا ابتدایی،
در مقابل احکام امضائی، آن دسته از احکامی است که برای نخستین بار و بدون آنکه سابقه‌ای پیش از اسلام داشته باشد در شریعت اسلامی جعل شده است.[۲]درواقع این احکام از ابداعات و ابتکارات اسلام محسوب می‌گردد.

در متن این مقاله از هیچ منبع و مأخذی نام برده نشده‌است. شما می‌توانید با افزودن منابع برطبق اصول اثبات‌پذیری و شیوه‌نامهٔ ارجاع به منابع، به ویکی‌شیعه کمک کنید. مطالب بدون منبع ممکن است در آینده مورد چالش قرار گیرند و زدوده شوند.

درباره حکم تأسیسی و حکم امضایی بحث روشنی در کتب فقهی و اصولی وجود ندارد و این دو عنوان با بیان مصداق‌هایی شناخته می‌شوند..

بسیاری از احکام پنج‌گانه تکلیفی همچون نماز، روزه و ارث و نیز احکام کیفری، همچون قطع انگشتان دست دزد از جمله احکام تأسیسی به حساب می‌‎آیند.

هم‌چنین پاره‌ای ا ز احکام شریعت‌های سابق که در اسلام با تغییراتی مورد تأیید قرار گرفته و امضا شده نیز از احکام تأسیسی برشمرده شده‌اند.[۵]

احکام امضایی

احکام امضایی در برابر احکام تاسیسی، احکامی هستند که اسلام آنها را بنیان نگذاشته، اما تایید کرده است. گرچه در منابع فقهی و اصولی بحث روشن و کاملی درباره این تقسیم‌‎بندی وجود ندارد اما مصداق‌های مختلفی از دو عنوان تاسیسی و امضائی، در احکام شرعی وجود دارد.

تعریف
امضا در لغت به معنای اجازه و تنفیذ است.احکام امضائی به آن دسته از احکامی گفته می‌شود که پیش از شریعت اسلام بوده و پس از آن ضمن شروطی مورد تأیید قرار گرفته است.

مکارم شیرازی در تعریف احکام امضایی آنها را احکامی برشمرده که میان عقلا و عرفِ مردم متداول بوده و اسلام نیز به جهت مصالح و منافعی که برای مردم داشته آنها را تثبیت و تأیید کرده است مانند پاره‌ای از قوانین دادوستد و اجاره و هبه و وصیت و صلح و برخی از احکام نکاح و طلاق.

نکته دیگر در احکام امضایی این است که برخی از آنها برخاسته از حکم عقل است مانند قبح ظلم و حُسن عدل و برخی برخاسته از سیره و روش عقلا در موضوعات و مسائل اجتماعی رائج میان آنهاست.[

در منابع فقهی و اصولی درباره‌ی این عنوان به صورت مستقل بحث ویژه‌ای نشده است اما بخشی از احکام مانند بیع و نکاح و... به عنوان مصداق‎های احکام امضایی بیان شده است.[۵]

این عنوان علاوه بر احکام و قوانین فقهی و شرعی در اصول فقه نیز درباره برخی از موارد بکار رفته است همچنین از منظر حقوقی این احکام به آن دسته از قوانینی گفته می‌شود که پیش از جَعلِ قانونگذار در بین مردم رواج داشته است از جملۀ آنها رواج سرقفلی پیش از تصویب حق کسب و کار است.[

درباره امضایی شدن یک حکم عرفی و عقلایی، بیشتر فقیهان و عالمان دینی بر آنند که دو راه برای آن وجود دارد: اول آن که شارع آن را به شکل صریح و روشن پذیرفته است مانند بیع که در آیه ۲۷۵ سوره بقره به طور صریح بیع و معاملات را مورد تایید قرار داده است.

دوم آن که شارع درباره آن سکوت کرده است مثلا پس از مراسم تدفین میت نزدیکان او در حضور پیامبر(ص) یا امام معصوم عزاداری می‌کردند و او از این کار نهی نمی‌کرد. بنابر نظر برخی راه سومی نیز برای تأیید سیره عقلا توسط شارع نیز وجود دارد و آن علم امام به رجوع مردم به فقها در زمان غیبت است.

وقف از معاملات امضایی است
عمده‏ ی معاملات، امضایی هستند؛ یعنی شارع مقدس آنها را تأسیس نکرده؛ بلکه معاملات عرفی و شایع در میان مردم را در چارچوبی خاص امضا نموده است؛ و وقف نیز یکی از آنهاست.
دکتر فیض می‏گوید:

«وقف، یکی از پدیده‏های اجتماعی است که از روزگاران دوردست، یعنی از زمانی که بشر به طور اجتماعی زندگی خود را آغاز کرد، شروع شده است و تا انسان خردمند و جامعه‏ی مآل‏اندیشی در پهنه‏ی گیتی وجود داشته باشد، همچنان ادامه خواهد یافت. بنابراین، وقف مبنای عقلانی دارد و بر پایه‏ی نیاز اجتماعی پی‏ریزی شده است، و با همان نگاه نیز باید درباره‏ی آن سخن گفت.

وقف از تشریعات و مخترعات شرع انور نیست که بخواهیم ماهیت، کیفیت، شرایط، حدود و قیود آن را از شرع بگیریم؛ گو اینکه شرع مقدس نیز در بنائات عقلا و از جمله وقف، نظارت و مراقبت داشته و درباره‏ی آن ، اهمیت آن، شرایط آن، حدود آن و فضیلت و ثواب آن، اوامر و دستورهایی صادر فرموده است؛

ولی چنانچه گفته شد همه‏ی آنها اشاره‏ای است به بنای عقلا، تأییدی است از کارهای خیر خردمندان، ارشادی است به سوی آنچه عاقلان مآل‏اندیش در جامعه‏ی خود انجام می‏دهند و راهنمایی است برای آنان که مبادا در وقف کردن‏ها از جاده صواب منحرف گردند.» (فیض، 1372 ش، ص 34)

در جای دیگر می‏گوید:
«شارع مقدس این امر عرفی و اجتماعی را تأیید کرده و ضمن امضای خود، نظرهای ارشادی و امر و نهی ارشادی ارائه فرموده است.» (همان، 1372 ش، ص 35)

خلاصه‏ی کلام ایشان این است که وقف بر پایه‏ی بنای عقلا پی‏ریزی شده و شارع نیز آن را امضا نموده است؛ لذا اوامر و نواهی که از سوی شارع مقدس پیرامون وقف صادر شده، اوامر و نواهی ارشادی است.

اصل این سخن که وقف از جمله‏ی معاملات امضایی است، حق است؛ اما بیان ایشان از این جهت قابل نقد است که همه‏ی اوامر و نواهی وارد از سوی شارع پیرامون وقف را، اوامر و نواهی ارشادی دانسته است. توضیح اینکه اخبار وارده پیرامون وقف، اگر در مورد فضیلت و اهمیت وقف باشد، ارشاد به حکم عقل است،

و اما اخباری که پیرامون توسعه و تضییق دایره‏ی وقف و حدود و ثغور آن وارد شده است، اگر بیانگر حدود بنای عقلا باشد ، آنها نیز ارشادی است؛ ولی اگر در مقام توسعه یا تضییق دامنه‏ی بنای عقلا باشد، تشریعی خواهد بود.

همانند سایر معاملات که شارع مقدس بسیاری از آنها را امضا کرده است؛ اما علاوه بر تبیین و تأیید بنای عقلا در آن معاملات (احکام ارشادی)، در حدود و ثغور بنای عقلا نیز دخل و تصرف نموده است. (احکام شرعی وضعی یا تکلیفی)

بنابراین امضایی بودن عقود و معاملات موجب نمی‏شود که همه‏ی احکام وارده در آن، ارشادی باشد. چنانکه عکس آن نیز صحیح است؛ یعنی اگر در عقد یا معامله‏ای، احکام شرعی وضع شد که در مقام تضییق یا توسعه‏ی دایره‏ی آن بود، موجب نمی‏شود که عقد مزبور از امضایی بودن خارج شود. ب

نابراین ولو مدعای شافعی که وقف خانه و زمین را از خصایص اسلام می‏داند و برای آن در جاهلیت سابقه‏ای سراغ ندارد (الدردیر ، 1398 ق، 296/2) را بپذیریم، موجب نمی‏شود که وقف را از معاملات تأسیسی قلمداد کنیم.
 

گستردگی دایره‏ی وقف

وقف در میان معاملات امضایی این خصوصیت را دارد که از جمله‏ی عقودی است که کمترین قیود و تحدید را از سوی شارع مقدس دریافت کرده است، تا آنجا که از جمله‏ی مهمترین ادله‏ی وارد در این باب، مکاتبه‏ی صفار است. مکاتبه‏ی مزبور که شیخ صدوق به سند صحیح آن را در من لا یحضر روایت نموده است ، بدین گونه می‏باشد:

«محمد بن علی بن الحسین باسناده عن محمد بن الحسن الصفار أنه کتب الی أبی‏محمد بن الحسن بن علی علیهماالسلام فی الوقف و ما روی فیه عن آبائه (علیهم‏السلام). فوقع (علیهم‏السلام): الوقوف تکون علی حسب ما یوقفها أهلها ان شاء الله.» (الصدوق، 1404 ق، 237/4)

صاحب وسائل‏الشیعه (قده)در شرح این حدیث می‏فرماید:«لعل مراد السائل أن أحادیث الوقف مختلفة، فما الوجه فیها؟ و الجواب: أن الوقف یتبع شرط الواقف و ما یعلم من قصده و ما یفهم من عرفه. فلذلک اختلفت الأحکام و الأحادیث. فیظهر من ذلک وجه الجمع بینها، فتدبر.» (الحرالعاملی، 1412 ق، 175/19)

«گویا مراد سؤال کننده (محمد بن حسن صفار) این است که احادیث وارد در باب وقف مختلف است و او از وجه آن سؤال می‏کند. امام علیه‏السلام در جواب می‏فرماید:«وقف، تابع شرطی که واقف نموده است و آنچه از قصد وی دانسته می‏شود یا از عرف او فهمیده می‏شود، می‏باشد.»

لذا احکام و احادیث وارد در این باب متفاوت است.»صاحب وسائل در انتها می‏فرماید: «از این پاسخ امام علیه‏السلام وجه جمع بین روایات دانسته می‏شود.»

شیخ طوسی (قده) در تهذیب، همین روایت را با تفصیل بیشتری از سؤال سائل ذکر کرده است. (الطوسی، 1365 ش، 132/9 و 133؛ الحر العاملی، 1412 ق، 175/19)

شیخ انصاری (قده) به مکاتبه مزبور بر عدم جواز بیع وقف تمسک نموده است. در ارشادالطالب ذیل استدلال مرحوم شیخ به مکاتبه‏ی مزبور، چنین می‏فرماید:

«لا یخفی أن استدلال بها موقوف علی أن یکون عدم جواز البیع داخلا فی عنوان الوقف أو ملازما لتحقق ذلک العنوان و أما بناء علی أنه حکم شرعی غیر داخل فی عنوانه و غیر ملازم لتحققه فلا.» (التبریزی، بی‏تا، 101/3)

«مخفی نیست که استدلال به این مکاتبه بر عدم جواز بیع وقف در صورتی ممکن است که عدم جواز بیع را داخل در عنوان وقف یا ملازم با تحقق عنوان آن بدانیم؛ اما بنابر اینکه عدم جواز بیع حکم شرعی باشد که داخل در عنوان وقف نیست و ملازم با تحقق عنوان آن نیز نمی‏باشد، این استدلال صحیح نیست.»

مراد ناقد این است که مکاتبه‏ی «الوقوف تکون علی حسب ما یوقفها أهلها»، در مقام تبیین موضوع وقف است ؛ یعنی لسانش، لسان موضوع‏سازی است.

بنابراین در صورتی بر عدم جواز بیع وقف می‏توان به آن استدلال نمود که عدم جواز بیع را از شؤون موضوع، یعنی داخل در عنوان وقف و یا ملازم با تحقق آن بدانیم، و الا اگر عدم جواز بیع را حکم شرعی بدانیم، به دلیل موضوع‏ساز بودن نمی‏توان بر آن استدلال کرد.

ملاحظه می‏شود که مکاتبه‏ی صفار که در زمره‏ی مهمترین ادله‏ی وارد در باب وقف است، نه تنها تحدیدکنندگی ندارد، بلکه لسانش، لسان موضوع‏سازی می‏باشد و در آن توسعه ایجاد نموده است؛

تا آنجا که - چنانکه دیدیم - برخی از فقها مانند شیخ طوسی در خلاف به عموم اخبار «الوقف علی حسب ما یشرط الواقف» بر عمومیت مورد وقف از حیث شمول مال موقوف تمسک کرده است.

(الطوسی، 1411 ق، 541/3) همچنین چنانکه گذشت صاحب مناهل نیز استدلال به عموم اخبار مزبور را جزو ادله‏ی قایلان به جواز وقف پول (وقف درهم و دینار) ذکر کرده است. (7) (الطباطبایی، بی‏تا، ص 495)

به نظر ما مقاله‏ی فیض (1372 ش) که در آن تأکید زیادی بر عقلایی بودن سنت وقف صورت گرفته است، نیز حاکی از این مدعای ما دارد که وقف از جمله‏ی عقودی است که کمترین توسعه و تضییقی در آن از سوی شارع صورت گرفته و عمدتا به نیت، انگیزه و اراده‏ی واقفان واگذار شده است./خ

منبع:
ویکی شیعیه:
این مقاله در تاریخ 1403/3/30 بروز رسانی شده است: